masoumeh's Blog at Meet Afghan Singles

ghalbe donya

من برای جیگرم گل میخرم لوبیای چشم بلبل میخرم میبرم او را به مکه کربلا چادری بیش از دو صد گل میخرم بعد از آن با هم رویم در مشهد مولایمان از برایش نقل چارقول میخرم میرویم در کشور افغانستان خانه ای در شهر کابل میخرم گشته گشته میرویم در جاغوری سیب و زرد آلو را بی پول میخرم جای زیبا قلب دنیا جاغوری عزتش را از تهی دل میخرم

vaisa donya

من دیگه خسته شدم بس که چشام بـارونیه پس دلم تا کی فضای غصه رو مهمونیه من دیگه بسه برام تحمل این همه غم بسه جنگ بی‌ثمر برای هر زیاد و کم وقتی فایده‌ای نداره غصه خوردن واسه چی واسه عشقای تو‌خالی ساده مردن واسه چی نمی‌خوام چوب حراجی رو به قلبم بزنم نمی‌خوام گناه بی‌عشقی بیفته گردنم نمی‌خوام دربه‌در پیچ و خم این جاده شم واسه آتیش همه یه هیزم آماده شم یا یه موجود کم و خالی پرافاده شم وایسا دنیا، وایسا دنیا من می‌خوام پیاده شم همه حرف خوب می‌زنن اما کی خوبه این وسط بد و خوبش به شما ما که رسیدیم ته خط قربونت برم خدا چقدر غریبی رو زمین آره دنیا ما نخواستیم دل‌و با خودت نبین این همه چرخیدی و چرخوندی آخرش چی شد اون بلیط شانس دائم بگو قسمت کی شد همه درویش همه عارف جای عاشق پس کجاست این همه طلسم و ورد جای خوش دعا کجاست نمی‌خوام دربه‌در پیچ و خم این جاده شم واسه آتیش همه یه هیزم آماده شم یا یه موجود کم و خالی پرافاده شم وایسا دنیا، وایسا دنیا من می‌خوام پیاده شم

kash...

فرصت ما تموم شده، باید از این قصه بریم فرقی نداره من و تو، کدوممون مقصریم خاطره‌ها رو یادمه، لحظه به لحظه مو به مو هیچی‌ رو یاد من نیار، اونقد خرابم که نگو بد بودم‌ و بدتر شدم .. میرم با پاهای خودم میرم نمیدونم کجا .. آخ کم آوردم به خدا دلگیرم از دست خودم .. کاش عاشقت نمی‌شدم هر جوری می‌خواستم نشد .. از غم یه ذره‌م کم نشد من موندم و تنهایی‌هام .. از دنیا هیچی نمیخوام عاقبت منو نگاه .. اشتباه پشت اشتباه هر روز عاشق‌تر شدیم .. تو عشق خاکستر شدیم سوختیم ولی به آرزومون نرسیدیم فقط گریه فقط عذاب .. صد تا سؤال بی‌جواب نه من نه تو از عاشقی خیری ندیدیم

baz baran

باز بــاران بـــا ترانه .. میخورد بر بـــام خانــه " خانه ام کــــو ؟ .. خانــه ات کــو ؟.. آن دل دیوانه ات کــــو ؟ ..! در پس آن کوی بن بست .. در دل تـــو آرزو هست ؟؟.!! روز هـــای کودکـــی کـــو ؟.. فصل خوب سادگی کو ؟..! یادت آیـــد روز بــاران ؟ گردش یک روز دیـــرین... ؟ پس چه شـــد دیگـــــر .! کجا رفت ؟ خاطرات خوب و رنگین ! کودک خوشحال دیروز .. پر شده از درد امــ ـروز ..!! یاد بــ ـاران رفته از یــــاد ـ آرزو هـــا رفتـه بـــر بـــاد ..!! باز باران .. باز باران ـ می خورد بــر بام خانــــــه بی ترانه .. بی بهـــانه .. شـــایدم گـــم کرده خانــه ..!!

bye

خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنم ساده اس نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیا ها بدونی بی تو و با تو، همینه رسم این دنیا

afg

من یک افغانی ام وطنم در پی جنگ مردمم سر گردان دل من پر درد است قلمم سر گردان دل من غمگین است با دلم می جنگم غصه ها لبریزند عشق من جاویدان بر لب من خنده خنده ام از درد است درد هایم پنهان باز هم می خندم آری من یک افغانی ام روز ها در پی نان در پی کار حلال خسته از کشتن و مرگ در پی آرامش حرف گقتن بسیار تلخ و شیرین بسیار دل من خسته است راه رفتن بسیار . . . آری من یک افغانیم

sofre khali

یاد دارم در غروبی سردسرد می گذشت از کوچه مادوره گرد داد میزد کهنه قالی میخرم دست دوم جنس عالی میخرم کاسه و ظرف سفالی میخرم گرنداری کوزه خالی میخرم اشک درچشمان باباحلقه بست عاقبت اهی کشید ; بغضش شکست اول ماهست ونان درسفره نیست ای خداشکرت ولی این زندگیست بوی نان تازه هوشش برده بود اتفاقا مادرم هم روزه بود خواهرم بی روسری بیرون دوید ; گفت : اقا سفره خالی هم میخرید ؟؟

vatanam

نمی دانم به جرم چیدن کدامین سیب سرخ.... از بهشت وجودت رانده شده ام؟.... و طنم،گر چه از تو تنها نامی شنیده ام.... ولی عطر وجودت با بند بند وجودم در آمیخته... وطنم،روزی به سویت خواهم آمد... با کوله ای پر از درد و رنج... با زخم های ناسوری که غربت بر پیکر نیمه جانم به یادگار نهاده.... آری روزی باز خواهم گشت... تا رنجنامه ی قطور غربتم برای همیشه به پایان رسد.... پس آغوش بگشا ای وطن.... و مرا همچون مادر جدا مانده از فرزند در آغوش گیر... و بر زخم های عریان جسم و روحم مرهم باش.... آری روزی باز خواهم گشت... و پروانه صفت بر گرد کعبه وجودت صد بار طواف خواهم کرد.... و بر بلندای، بیکران بامداد پر مهرت.... عظمت خورشید نقاشی می کنم.... تا مرهمی باشد از صداقت و لبخند..... بر کهنه زخم های مظلوم پیکرت.... آری روزی باز خواهم گشت.... و تیرگی ها را از وجودت پاک خواهم کرد.... وبه جای آن،خواهم نوشت.... روشنایی،عشق،امید.... آری روزی باز خواهم گشت.... و با هم خورشید را بوسه خواهیم زد.... و بر آن خواهیم نوشت...... ما آمده ایم،تا تو را میان فرزندان آدم قسمت کنیم.... تا هر چه تاریکی است،روشن.... هر چه تلخی است، شیرین.... هر چه جدایی است،وصل... و همه ی رنگ ها بی رنگ شوند..... تا فرزندانمان فارغ از هر رنگ... طعم شیرین زندگی در بهشت وطن را بچشند.... و آن گاه دوباره متولد خواهم شد.... و این بار زندگی زیباست....

taskin

بگويم يا نگويم يار ميداند که غمگينم نميدانم ز روي چي نمي کوشد به تسکينم چه جادويِ هويدا شد در آن چشمان سر مستش که بي پروا زدم دل را به بحر و باختم دينم هزاران آيت صلح وصفا پيوسته مي فرمود و کم کم باورم ميشد که من آن عشق ديرينم به عشقش آن چنان دلبسته ام کو خود نميداند که در هر گردش ِ چشمش دهم من جان شيرينم نبودم لحظه ای فارغ من از ياد و خيال تو مرا روزي مباد آندم که بي ياد تو بنشينم***

fasele

تا شدي عاشق، من از نظرت افتادم گريه کردي ومن ازچشم ِ ترت افتادم کوچ کردي دلم افسرد زبيهوده گي ام همچو گرد ِ سر ِمويي زسرت افتادم بال بگشودم وپرواز به من دست نداد تو پريدي ومن از بال وپرت افتادم چقدر فاصله افتاد ميان من وتو چقدر بي خبرازدور وبرت افتادم آنقدرغافل ازاحوال من ِ خسته شدي که چنين ازنظر ِنامه برت افتادم


Tag Navigator

2012   afghanistan   friends   life   love